سلام
امیدوادم که حالتون خوب باشه و از مطالب ما استفاده کرده باشین. در ادامه میخوام شما رو با یکی از بزرگترین کارگردانان تئاتر اشنا کنم. این فرد کسی نیست جز : یرژی گروتفسکی
متن زیر ترجمه مقاله ای از رابرت فیندلی است.
امیدوارم که از خوندن اون لذت ببرید.
فیندلی این نوشته را در سال ۱۹۸۰ م. و بلافاصله پس از تجربه شخصیاش در تئاتر لابراتواریوم نوشته است. این نوشته از آن جهت شایان توجه است که حاوی نکتههای بدیع و روشن کنندهای درباره کارهای دورههای اول و دوم گروتفسکی در تئاتر لابراتوار گروتفسکی اوایل دهه هفتاد اعلام کرد که هر لحظه دارد بیشتر از تئاتر خارج میشود. وقتی که گروه داشت به اجراهای منظم آپوکالیپس میپرداخت، گروتفسکی گفت که سازمان کامل لابراتواریوم در حال دوبارهسازی گروه با یک سری بازیگر تازه کار و جوان است؛ جوانهایی که حتا بدون هیچ سابقه تئاتری نیز به گروه اضافه میشدند. هدف جدید آنها تجربهگری درباره چیزی بود که تجربههای پاراتئاتری خوانده میشد و این واژهای است در مقابل مفهوم کارهای تئاتری. (تفاوتهای آشکاری میان این دو مفهوم در تئوری و عمل وجود دارد.)
کار جدید بر روی کم کردن فاصله میان تعدادی از پروژههای پاراتئاتری متمرکز شده بود. این پروژهها در طول دهه هفتاد با نامهای گوناگونی ارایه شده بودند از جملهHoliday ، پروژه ویژه ، پروژه کوهستان و غیره. این تجربهها با حضور تمام اعضای لابراتواریوم و نیز تعداد زیادی از افراد غیر تئاتری دعوت شده از چهار گوشه جهان اتفاق میافتادند. طوری سازماندهی میشدند که برای چند روز یا چند هفته طول میکشیدند و بعضی وقتها در جنگل، کوهستان و گاهی نیز در یک فضای داخلی محافظت شده رخ میدادند. به هر حال گروتفسکی برای این که گفته بود تئاتر را رها کرده است، مورد انتقاد قرار گرفت. تازهترین فعالیت پاراتئاتری آنها در واقع گستره طبیعی هنری را در تجربهها تئاتری نشان میدهد.
گروتفسکی اصرار دارد که این پروژهها نوعی تمرین بازیگری نیستند؛ شباهتی به روان درمانی، عرفان یا چیزهایی شبیه به این ندارند. آنها به سادگی به معنای آزادی در خلاقیت فردی دست یافتند؛ امکان ملاقات و کار کردن با هم (البته بدون کلام) در فضایی که به دقت برای چنین رویارویی طراحی شده است. شاید بهترین راه برای تشریح چنین پروژههایی، فراهم کردن نوشتاری درباره آنها باشد. (Drzewo Ludzi) پروژه درخت مردم کاری بود که در پنجم ژانویه ۱۹۷۹ م. افتتاح شد. یک روز جمعه حدود ساعت پنجوسی دقیقه بعدازظهر، ما که حدود پنجاه نفر از همه جای دنیا بودیم، به دفتر و اتاقهای تمرین تئاتر لابراتواریوم در مرکز شهر وروتسواف رسیدیم. به ما غذای گرم دادند. از ما خواستند تا سریعتر وسیلهها و لباسهایمان را به دو بخش تقسیم کنیم. چیزهای واجب و ضروری که همراهمان برخواهیم داشت و چیزهای دیگری که باقی خواهیم گذاشت. چندی بعد هر کدام از ما را به تنهایی بردند تا با فضایی آشنا شویم که باید هفت روز و شب در آنجا میماندیم: غذا در طبقه اول بود، بیستوچهار ساعت در روز؛ در طبقه دوم و چهارم ما میتوانستیم هر وقت که بخواهیم و دوست داشته باشیم در کیسههای خواب بخوابیمواریوم است.»
ما را در نهایت به فضایی با سقف بسیار بلند و دیوارهای آجری، که در طبقه سوم بود، بردند. ما در آنجا رها شدیم؛ فضایی که گروه کارهای تئاتری خود را از نخستین باری که در ۱۹۶۵ م. به وروتسواف آمده بودند، در آنجا تمرین و اجرا میکردند. به جز ما ۵۰ نفر که از بیرون آمده بودیم، حدود ۱۵ نفر از اعضای تئاتر لابراتواریوم نیز حضور داشتند: خود گروتفسکی، لودویک فلاشن و گروه کامل بازیگران که هنوز آپوکالیپس را اجرا میکردند؛ به علاوه تازه واردها و اعضای جوانی که در دهه هفتاد به آنها پیوسته بودند. همه ما پس از انجام مصاحبه به وسیله خود گروتفسکی یا عضو دیگری از گروه- انتخاب شده بودیم و دعوتنامه دریافت کرده بودیم. به ما گفته بودند که روی راحتی، غذای مرتب و خواب حساب نکنیم و اینکه ما نباید مثل دانشآموزانی باشیم که از معلمانشان انتظار آموزش دارند. همچنین نباید در انتظار یک موقعیت آفرینش تئاتری یا کارکردی به عنوان یک بازیگر باشیم. در نامهای که شامل یک سری پیشنهاد و راهنمایی بود و به عمد مبهم و شاعرانه نیز بود و امکان برداشتهای مختلف را ایجاد میکرد، آمده بود:
«درخت مردم برای ما مثل رودخانه اُپوس است؛ مکانی است که فرد میتواند در آن رها شود. بنابراین وقتی شما رسیدید، در زمان جاری شدن، بخشی از گروه باشید؛ اجازه بدهید این در شما زاده شود، جان بگیرد؛ اجازه بدهید در شما رشد کند. برای به دست آوردن این شانس، فرد باید الزام برای سازندگی و بهرهوری را رها کند و به جای آن نزدیک شدن به عنصر دقت و سر راست و صریح بودن را پیشه سازد.»
▫ادامه دارد...